کتاب تازۀ ژیژک، «همهگیری: کووید ۱۹، جهان را تکان داد.»، دیدگاه یک نظریهپرداز نسبت به وضعیت کلی حاضر است. اما طبق انتظار از نوشتههای غیر منتظرۀ او، پر از غافلگیری، نیشخند، کنایههای تند اما شیرین، ارجاع به سینما و فلسفه است. از فلسفه، طبق معمول، هگل، مارکس و لاکان و از سینما هم مراجع همیشهگی او، هیچکاک و تارنتینو ست، تنها یک سینماگر محبوب او در این کتاب غایب است؛ دیوید لینچ، آن هم شاید به این خاطر که فیلمی تازهیی مدت هاست نساخته یا حداقل منتشر نکرده است.
در پشت جلد این کتاب از «آدام کیرش» نقل قول شده است که اسلاوی ژیژک خطرناکترین فیلسوف در غرب است:«در دورانی که یک بیماری همهگیر جهانی، تمام زمین را در بر میگیرد، چه کسی بهتر از اسلاوی ژیژک، فیلسوف پر شور اهل اسلوونی، میتواند به این شکل از مفاهیم عمیق آن پرده بردارد، تضادهایش را کشف کند و مجبور به تفکر شود؟»
کسانی که اندیشههای امروز را تعقیب میکنند، با نام ژیژک، به خوبی آشنایند، فیلسوفی جنجالی که در دانشگاه بیرکبیک لندن درس میدهد، فیلسوفی انقلابی که در این عصرمذاب سرمایه داری، خود را هنوز لینینیست میداند و معتقد است که سوسیالیسم شکست نخورده بلکه خوانش اشتباه استالینی، سقوط کرده است و بشر، خواه ناخواه به دامان سوسیالیسم بر میگردد. فیلسوفی که برای تحقق آرمانهایش در انتخابات ریاست جمهوری کشورش نامزد شد و به بدترین شکلی شکست خورد، اما شکسته نشد، استوارتر از قبل برای تبلیغ جهانی دعواهایش، ایستاده است. به تنهایی گاهی در مقابل همه سیستم غرب، قد بلند میکند و شیوۀ جدید سوسیال دمکراسی را حقۀ کثیف لیبرالیسم میداند که بالاخره روزی، رو خواهد شد.
فیلسوفی که برای یک فیلم از دیوید لینچ، یک کتاب نوشت و بزرگراه گمشده را بزرگراه سرگشتگی همه بشر تفسیر کرد و در تشریح اشکال تازۀ خشونت، اشکال تازۀ مسخسازی جوانان، افسارگسیختگی بازار برای نابودی اخلاق بشری، از ادبیات،روانشناسی و سینما کمک میگیرد و بدین ترتیب، نوشتههای او هشدار دهنده و دلنشین میشود، منتقدینش او را فیلسوفی پوپولیست و ستاره (سیلیبریتی) میدانند و طرفدارانش او را چون کاهنی مقدس میپرستند.
بحث اصلی ژیژک، در کتاب تازهاش، خیلی پیچیده نیست، مثل همیشه برای هر دو طیف عام و خاص، قابل فهم است، البته خوانندهگان دایمی او میدانند که باید یک مقدار با هگل، مارکس،روانشناسی لاکانی و ادبیات مدرن آشنا باشند، اما تیر خلاص کتاب در تیتر پایانی کتاب است: «کمونیسم یا بربریت به همین سادهگی!» ژیژک سناریوی جاری را برای خواننده روایت میکند و در ادامه دو پیامد ممکن را شرح می دهد،اول: بربریت، جایی که قانون بقای اصلح،مسلط خواهد شد و جایی که به دلیل محدودیت منابع میکنم، افراد پیر و ضعیفتر برای مردن،پیشکش شوند. بحث دیگر ژیژک، مخالفت او با حورجو آگامبن است، متفکری که مفاهیم حقوق بشری به او مدیون است. آگامبن این بحران را پدیدهیی میداند که مردم را از هم دور میکند و بصیرت شان را کور می سازد.
ژیژک می گوید: «ما همه در یک قایق نشستهایم» و تا هنگامی که راست و چپ با هم در این مورد همدل نشوند، شرایط به زودی تغییر نخواهد کرد. طرح ژیژک، ابداع رویکردی اشتراکی است: «رویکرد کلی اشتراکی که من از آن طرفداری میکنم، تنها راه برای شکست دادن بربریت است.» ساز و کارهای بازار مبتنی بر سود باید به نظر او جایش را به تخصیص منابع به اجتماعهای پایدار خودگردان و مستقل بدهد اگرنه، دوباره سرمایه داران، جامعه را به دو طبقۀ فقیر و غنی تقسیم میکند و در نتیجه راه را برای نظام دیکتاتوری باز میکند که بتواند با قاطعیت، اقدامات سریع انجام بدهد. برای همین «همبستگی کامل بین همه مردم و واکنش هماهنگ جهانی مورد نیاز است و شکلی نو از چیزی که زمانی رویکرد اشتراکی نامیده میشد.»
ژیژک، بر اساس سنت نوشتههایش به سینما ارجاع میدهد و تاین بار به فیلم «بیل را بکش»، «در صحنۀ پایانی بیل را بکش از کونتین تارانتینو، بتریکس به وسیلۀ تکنیک انفجار نقطهیی قلب، ضربهیی به بیل وارد میکند که به شدت کشنده در ورزشهای رزمی است. وقتی که هدف حمله، چند قدم بر میدارد، قلب او در بدنش منفجر میشود و از پای میافتد.» به نظر ژیژک، کووید ۱۹ مانند اجرای این فن رزمی، انفجار قلب سرمایهداری جهانی است. یعنی این که به این شیوه دیگر نمیتوان حیات بشر را ادامه داد. چون بشر در حال طی مسیری است که به نابودی کاملش ختم می شود، مگر این که تغییرات بنیادین و جدی در نگرش ما به جهان، به سرمایهداری و به رویکرد اشتراکی ایجاد شود.
کتاب ژیژک، مثل همیشه خواندنی و پر از نکات آموختنی است، او، طوری نظریات فیلسوفان مختلف را طرح و روایت میکند که ناچار همه به یک نقطه، همان پیشبینی خود او می رسند، در شرایط دشوار و غیرقابل پیشبیتی امروز جهان، کتاب او، یک دریچۀ روشن است که خواننده را به فکر وا می دارد. این کتاب یک مقدمه، ده فصل و یک ضمیمه دارد.